پـــشــت ســر

پشت سر را نگاه نمیکنم دیگر نه پشت سر را نگاه نمیکنم دیگر 

که در انجا فقط خاطراتی ایستاده اند 

بر زمینی از علف های خشک  

پشت سر را نگاه نمیکنم دیگر  

من در لحظه های نیاز 

در کوچه های تاریک بی روح سلام گویان راه افتاده ام 

و درهای بسته را یک به یک کوفتم اما جوابی از کس نشنیدم  

من در ساعت اندوه در وقت ریزش حادثه به امید اشنایی,همدلی,همراهی نشستم 

اما نیامد دستی به سویم 

من در بیشه های خشک تنهایی دانه های اشنایی را کاشتم 

و قایق فاصله را به ساحل دوستی راندم 

اما کس به یاری من نشتافت.

نظرات 2 + ارسال نظر
قاصدک جمعه 6 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 20:59

بسیار زیبا.....خسته نباشی حامی جان.....خدا قوت

ایندیانا یکشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 12:53

حامی دمت گرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد