کسی چشم به راهم نبود...

چه تاجی زدی بر سرم زندگی،به غیر از مصیبت به جز بندگی، یه روزم اگه دل به شادی گذشت چه شادی که با نامرادی گذشت.ندیدم بهاری،محبت ز یاری،دلم غرق خون شد عجب روزگاری.نه یک خنده بر لب نه چشمم به در  منتظر مونده یک شب.ای زندگی دلگیرم از تو غمهات منو دیوونه کرده هر چی غم و درد تو دنیا اینجا تو قلبم لونه کرده دیدی که هیچکی همراهم نبود هیچوقت کسی چشم به راهم نبود حتی کسی با دل خستم در زندگی تکیه گاهم نبود.

نظرات 6 + ارسال نظر
نسیم... شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 18:27

ادوین چرامطالبی رومیزاری ک همش از ناامیدی اززندگی حرف میزنه؟ *زندگی زیباست ای زیباپسندزیبااندیشان ب زیبایی رسند*

شاد بودن دل گرمی میخواد ولی با این حال سعی خودم رو میکنم
ممنون از نظرت

نورا یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 12:25

اگه میشه اهنگتو عوض کن خیلی تکراری شده.
ممنون میشم

چشم

نورا یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 14:11

ممنونم ازت

قابلی نداشت

صوفیا یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 18:50

تو که همش داری مینالی اخه!!
بابا یه خوردم بخند دلمون گرفت!

دلت خوشه خوار صوفیا خوشی دلگرمی میخواد که من ندارم بازم دارم سعی خودم رو میکنم شاید به نتیجه رسیدم

صوفیا دوشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:06

بی هیچ بهانه و دلخوشی و دلگرمی ای بخند!
زندگی یعنی همین!

نورا دوشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 13:01

مگه چطه؟ داش ادوین

تو متنا بخون همش از ته دلم نوشتم میفهمی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد