لحظه ها عریانند...

نه تو میمانی نه اندوه نه هیچ یک از مردم این آبادی،به حباب نگران لب یک رود قسم،وبه کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،غصه هم میگذرد،آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند،لحظه ها عریانند. 

(سهراب سپهری)

نظرات 1 + ارسال نظر
صوفیا سه‌شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 18:49

چایت را بنوش....
نگران فردا نباش....
از گندمزار من و تو مشتی کاه میماند برای بادها....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد