دلتنگی ...

یه روزایی ... 

یه شبایی ... 

به یه ادمای خاصی خیلی احتیاج داری 

گوشیتو برمیداری شمارشو بگیری 

اما میدونی بی فایدس 

اینقدر دلگیر و دلتنگی که یهو بخودت میای 

میبینی خیره شدی به یه صفحه ی خال بیجواب 

اشکات سرازیر شدن 

بعد با خودت فقط یه جمله میگی 

اون همه دوست داشتن 

اخرش چرا اینطوری شد ...؟  

 

مادر مرا ببخش درد بدنم بهانه بود ! 

کسی رهایم کرده بود ... 

که صدای بلند گریه ام 

اشک هایت را دراورد ... !!!

نظرات 4 + ارسال نظر
قاصدک چهارشنبه 30 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 23:07

قربون مادرت بشم اشکای منم در اورد که

خدا نکنه
واسه دلتنگیه خودم بود

نسیم جمعه 2 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:32 http://www.avarr.blogfa.com

گاهی ادمها چنان کیشت میکنند که تاسالهای سال مات میمانی
بسیارزیبابودحامی جون

خواهش میکنم نسیم جان

صوفیا شنبه 3 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 01:28

گاهی …
دلت برای کسی تنگ میشه که هم عکسشو داری هم شمارشو...

ولی حتی اگه بهش زنگ هم بزنی ، حرفی برای گفتن نداری …

مهری پنج‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 14:46

ســـــــــــــــلام خوشملم.وبت با حال است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد