ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
در اولین صبح عروسی زن شوهر توافق کردند که در را بر روی هیچکس باز نکنند.
ابتدا پدر مادر پسر امدند زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند اما چون از قبل توافق کرده بودند هیچکدام در را باز نکردند
ساعتی بعد پدر مادر دختر امدند زنو شوهر نگاهی بهم انداختند
اشک در چشمان زن جمع شده بود و در این حال گفت نمیتونم ببینم پدر و مادرم پشت در باشند در را روشون باز نکنم
شوهر چیزی نگفت و در را برویشان گشود اما این موضوع را پیش خود نگه داشت
سالها گذشت خداوند به انها چهار پسر داد پنجمین فرزندشان دختر بود برای تولد این فرزند
پدر بسیار شادی کرد و چند گوسفند سر برید و میهمانی مفصلی داد
مردم متعجبانه از او پرسیدند علت اینهمه شادی و میهمانی دادن چیست؟
مرد به سادگی جواب داد
چون این همون کسیه که در را برویم باز میکنه
ژژژژژ
نخند دارم ویرایش میکنم هنوز
حالا بخند
خدایی نکرده مگه دیوونه ای خواهر بدون دلیل میخندی؟؟؟
تعجب کردم به خاطر قالبتون و اهنگتون بچه نخندیدا خو
مگه اهنگ داریم ما خواهر؟؟؟
خب حالا نظرت درباره قالب چیه؟؟؟
قالبش که جالبه ولی اهنگم داشتین الان دیگه نیست
خواهر یه اهنگ خوب پیدا کنیم حتما میذارم
هم داستانه جالب بود وهم قالبتون حرف نداره....
ایشالا بهترم بشه.
ممنون سوگول جان
ایشالا
سلامتی همه ی دخترای بامعرفت....ایول به همه مون
حامی داداش قالب قشنگی انتخاب کردین مرسی.موفق باشین
ممنون معصومه جان
دم خودمون گرم بزن دس قشنگه رو
پس دمه ما چی؟؟؟
سلام من یه خورده از قالب خوشم نیومد
ولی مطلبات خوبه
هانی جان یخورده باشه باز عوضش میکنم