دخـــــــتــــــــرونه

در اولین صبح عروسی زن شوهر توافق کردند که در را بر روی هیچکس باز نکنند. 

ابتدا پدر مادر پسر امدند زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند اما چون از قبل توافق کرده بودند هیچکدام در را باز نکردند 

ساعتی بعد پدر مادر دختر امدند زنو شوهر نگاهی بهم انداختند 

اشک در چشمان زن جمع شده بود و در این حال گفت نمیتونم ببینم پدر و مادرم پشت در باشند در را روشون باز نکنم 

شوهر چیزی نگفت و در را برویشان گشود اما این موضوع را پیش خود نگه داشت 

سالها گذشت خداوند به انها چهار پسر داد پنجمین فرزندشان دختر بود برای تولد این فرزند 

پدر بسیار شادی کرد و چند گوسفند سر برید و میهمانی مفصلی داد 

مردم متعجبانه از او پرسیدند علت اینهمه شادی و میهمانی دادن چیست؟ 

مرد به سادگی جواب داد 

چون این همون کسیه که در را برویم باز میکنه

نظرات 9 + ارسال نظر
نورا یکشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 14:04

ژژژژژ

نخند دارم ویرایش میکنم هنوز

حـامــــی یکشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 14:07

حالا بخند

نورا یکشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 18:16

خدایی نکرده مگه دیوونه ای خواهر بدون دلیل میخندی؟؟؟

نورا یکشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 18:25

تعجب کردم به خاطر قالبتون و اهنگتون بچه نخندیدا خو

مگه اهنگ داریم ما خواهر؟؟؟
خب حالا نظرت درباره قالب چیه؟؟؟

نورا یکشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 19:05

قالبش که جالبه ولی اهنگم داشتین الان دیگه نیست

خواهر یه اهنگ خوب پیدا کنیم حتما میذارم

سوگل یکشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 19:09

هم داستانه جالب بود وهم قالبتون حرف نداره....
ایشالا بهترم بشه.

ممنون سوگول جان
ایشالا

معصومه یکشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 20:14

سلامتی همه ی دخترای بامعرفت....ایول به همه مون
حامی داداش قالب قشنگی انتخاب کردین مرسی.موفق باشین

ممنون معصومه جان

نسیم دوشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 17:26

دم خودمون گرم بزن دس قشنگه رو

پس دمه ما چی؟؟؟

هانیه دوشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 17:29 http://www.haninoosh.blogfa.com

سلام من یه خورده از قالب خوشم نیومد
ولی مطلبات خوبه

هانی جان یخورده باشه باز عوضش میکنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد