بعضے وقتا مجبورے .....


بعضے وقتا مجبورے تو فضاے بغضت بـפֿـنـבے …

בلت بگیره ولے בلگیرے نـڪنے …

شاڪے بشے ولے شـڪایت نـڪنے …

گریـہ ڪنے اما نزارے اشـڪات پیـבا بشن …

פֿـیلے چیزارو ببینے ولے نـבیـבش بگیرے …

פֿـیلے ها בلتو بشـڪنن و تو فقط سـڪوت ڪنے …




نظرات 4 + ارسال نظر
مصوم یکشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 20:39

این روزهــــایم به تظاهر می گذرد

تظاهر به بی تفاوتی،

تظاهر به بی خیـــــالی،

به شادی،

به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست

اما . . .

چه سخت می کاهد از جانم این "نمایش"

آآآآآآآآآآآآآآآآآآه

ابانی دوشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 00:18

یادمه توی کتاب درسی دوران مدرسه یه شعر از سهیل محمودی بود که با این مصرع شروع میشد :
دلم شکسته تر از شیشه های شهر شماست …
حالا هم وضعیت دلها شبیه شیشه های شهره : دوجداره ، ضد صدا ، بدون انتقال حرارت و گاهی مشجر یا یک طرفه !

راز دوشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 00:21

مردانگی آنجاست …
جایی که پسر بچه ای هنگام بازی برای اینکه دوست فقیرش خوراکی هایش را بخورد ، نقش فروشنده را بازی کرد !

احسنت

گوگولی چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 15:33

تورفتی ودوست داشتن هایم

زیرپایت له شد

ومن بی توچه تنهاشدم

وبه دنیا نشان دادم

که من مجنون ترین لیلای تاریخم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد