دختری از جنس مرگ...


هر چــﮧ میخواهیـد بگوییــد

از این پس میـخواهمـ خودم باشـــــم

بانوے آرامــش

دخــترے از تبــار خاک

از جنــس مرگــــ ...!



نظرات 3 + ارسال نظر
ابانی یکشنبه 19 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 14:41

گر مرا بشناسی
نه به اسم،نه به چشم
نه به یک لحظه نگاهی کوتاه
و نه با خنده ی یک عابر و یک بیگانه
گر مرا بشناسی
با سکوتم که ز جام عطش خواستنت
لبریز است
روشنی را تو به باغ شب من می آری.

مصوم دوشنبه 20 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 17:34

مگه جنس مرگ آرامش داره؟

گوگولی سه‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 16:48

مردم این شهر دردی دارند ابدی ، اسمش را گذاشته اند “یار”
هم در بودنش می نالند هم از نبودنش !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد