ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
موجم ولی خاموش و خسته،با دست خود در هم شکسته/آری من آن کوه غرورم درمانده و از پا نشسته/پیچیده طوفان در وجودم،شد پاره از هم تار و پودم/در لحظه های واپسین پیک عجل آمد مرا،افتادم و از پا نشستم/بیداد طوفان آنچنان بر سنگ ساحل زد مرا،چون شیشیه ای در هم شکستم/گفتم به خود ای موج سرگردان که اخر،بنگر به خود چه بودی و اکنون چه هستی/حاصل چه بود از آن همه غرور بی دلیلت،آخر به دست صخره ساحل شکستی.
بسیار زیبابودداداش خداقوت
برادر حامی کجایی دلم واست لک زده
شاید روزی دوباره در گذر زمان به یکدیگر برسیم!
ان روز من اشتباه گذشته را تکرار نحواهم کرد!
تو را از دست میدهم ولی غرورم را نه....!