تـنـهـآیـمـ بـگـذآرِیـכ....


☠:مـرآ بـهـ تـפֿـ ـتـمـ بـبـنـכیـכ פּ تـنـهـآیـمـ بـگـذآرِیـכ

☠:هـرچـقـכر هـمـ نـآلـیـכمـ פּ فـریـآכ زכمـ

☠:سـرآغـمـ نـیـآیـیـכ

☠:مـטּ כآرمـ  اפּ رآ

☠:تـ ــ ـرکـ ــ مـ ــیــ ـکـ ــ ـنـ ــ ـمـ ـ ــ


نظرات 3 + ارسال نظر
سوگل چهارشنبه 26 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 18:46 http://tapesh-sorkh.blogfa.com

امشب قرص هایم آلزایمر گرفته اند...
یادشان رفته که خواب آورند نه یاد آور!

:(((

راز چهارشنبه 26 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 20:02

-بهانه هایت برای رفتن چه بچه گانه بود
چه بیقرار بودی زودتر بروی
از دلی که روزی
بی اجازه وارد آن شده بودی…
من سوگوار نبودنت نیستم!!!
من شرمسار این همه
تحملم

راز چهارشنبه 26 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 20:04

به گمانم باز کلاغی را در باغ کشته باشند،
چشمان مترسک خیس است.
اما حاصل عشق مترسک به کلاغ
مرگ یک مزرعه بود...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد