خاطرات نبودنت ...

بــــــــوی ربــنای تــو

ماه دلتنگـــی هـآی مــــن

افـــطار می کنمـ خـاطراتـــ نبـودنتـــــ را...


شیرین بهانه بود ...


شیرین بهانه بود!

فرهاد تیشه میزد تا نشنود،

صدای مردمانی را که در گوشش میخواندند: دوستت ندارد . . .!!!

پدرم روزت مبارک ...

پدر مردی است عاشق اما ساکت؛خنده هایش را می بینی ولی اندوهـش را هرگز؛ پدر عزیزم؛ سالهاست  که اشک کادو می دهم به تو در روز مرد..روز تولد و...!!! 
  

اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم


خیلی سخته لباسای پدرت هنوز تو کمد باشه اما دیگه خودش نباشه 
سخت تر از اون دلتنگی واسه آغوشی که هرگز دیگه نمیتونی 
حسش کنی 
برای شادی تمام پدرها از دنیا رفته در این لحظه دعا کنیم!!! 
پیشاپیش روز پدر رو بر تمام پداران ایران زمین تبریک میگم مخصوصا پداران اسیر خاک… 

دوری ...

پنجره ها کلافه اند از


سنگینی  نگاه منتظرم...


اگر نمی آیی


اینقدر پنجره ها را زجــــر ندهم


چشم هایم به جهنم...!!!

مادر روزت مبارک

  

مادر، مادر... نمی دانم معنای این واژه را در کجا جستجو کنم؟ در زلال اشک؟ بخشندگی خورشید؟ سرسبزی بهار؟ دلنشینی نگاه لیلی؟

روزت مبارک

خدا...

میگـטּ : خــــــــــــــــــــבا

آבمایے رو ڪـﮧ خیلے בوست בاره زیاב امتحاטּ میڪنـﮧ !!

اینطور ڪـﮧ مـטּ حساب ڪرבم 

حس میڪنم خـבا " בیوونه ے " منـﮧ . . . !!!

غصه ...

غــــــــــــــــــــــصه مراکــــــــــــــــــــــــــــشت...!!!  

وقتی دیــــــــــــــــــــــدم ،  

دست به سینه ایستاده ای !!!  

من تمام راه را برای آغـــــــــــــــــوشت دویــــــــــــده بودم ... !

بهترین حس ...

وقتـــ ـــی سرتـــــ رو روی شــ ــونه هــ ــای کســ ــی

 کــ ه دوستــ ــش داریـــــــ  میــ ــذاری

بزرگتــ ــرین آرامـــ ــش دنیــ ــارو تو خودتــــ  احســ ـــاس میکنــ ــی ...

و وقتـــ ـــی کســ ـــی کـــ ه دوستتــــــ داره

سرشــــ رو روی شونـــ ه هاتـــ بـــ ـــذاره

احساســــ  میکنــ ــــی قویـــ تریــ ـــن موجـــــودجهــ ـــان هستـــ ــی ...

عشق ...

روزی دختری از پسری که عاشقش بود پرسید …:
چرا مرا دوست داری …؟
چرا عاشقم هستی …؟
پسر گفت …:
نمی توانم دلیل خاصی را بگویم اما از اعماق قلبم دوستت دارم …
دختر گفت …:
وقتی نمی توانی دلیلی برای دوست داشتن پیدا کنی چگونه می توانی بگویی عاشقم هستی .!.!.؟
پسر گفت… :
واقعا دلیلش را نمی دانم اما می توانم ثابت کنم که دوستت دارم …
دختر گفت …:
اثبات.!.!.؟
نه من فقط دلیل عشقت را می خواهم …
شوهر دوستم به راحتی دلیل دوست داشتنش را برای او توضیح می دهد…
اما تو نمی توانی این کار را بکنی …
پسر گفت …:
خوب …
من تو رو دوست دارم …
چون …
زیبا هستی…
چون…
صدای تو گیراست …
چون…
جذاب و دوست داشتنی هستی…
چون …
باملاحظه و بافکر هستی …
چون …
به من توجه و محبت می کنی …
تو را به خاطر لبخندت …
دوست دارم …
به خاطر تمامی حرکاتت…
دوست دارم …
دختر از سخنان پسر بسیار خشنود شد …
چند روز بعد …
دختر تصادف کرد و به کما رفت…
پسر نامه ای را کنار تخت او گذاشت…
نامه بدین شرح بود …:
عزیز دلم …
تو رو به خاطر صدای گیرایت دوست دارم …
اکنون دیگر حرف نمی زنی …
پس نمی توانم دوستت داشته باشم …
دوستت دارم …
چون به من توجه و محبت می کنی …
چون اکنون قادر به محبت کردن به من نیستی…
نمی توانم دوستت داشته باشم…
تو را به خاطر لبخندت و تمامی حرکاتت دوست دارم …
آیا اکنون می توانی بخندی …؟
می توانی هیچ حرکتی بکنی …؟
پس دوستت ندارم …
اگر عشق احتیاج به دلیل داشته باشد…
در زمان هایی مثل الان…
هیچ دلیلی برای دوست داشتنت ندارم…
آیا عشق واقعا به دلیل نیاز دار…؟
نه هرگز…
و من هنوز دوستت دارم …