ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
تو باید مرد باشی
که اگر بر دفتر نقاشی ِ زن
اثر ِ انگشت گذاشتی
رهایش نکنی
تو باید مرد باشی
و بدانی
که بر آن دفتر ِ پاک
تنها اثر انگشت توست که مانده به جا ،
تو باید مرد باشی
و بدانی
همیشه و
همه جا و
همه کس
دفتر زن را سفید می خواهند
و اگر تو مرد باشی
خاطرت جمع
که به نام ِ زندگی و عشق
هیچ سفید دفتری
نمی گردد سیاه
و اگر تو مرد باشی ...
حبیب صلحی زاده
از نگاه تو اگر
زندگی همین کارهای روزمره
همین نفسیست که می آید و می رود از سینه
آری
هنوز زندگی می کنم
اما اگر فکر می کنی
شاید زندگی چیزی بیشتر از اینها باشد
نام مرا در میان زندگان جستجو مکن...
سرنوشتم اگر اینست که می بینم
حکم تغییر قضا را به که باید گفت؟
آی خط خوردگی صفحه پیشانی من!
این همه خط خطا را به که باید گفت . . . ؟
چه زیبابوداگریک دم،نگاهم راتو می دیدی
زخلوتگاه احساسم،غمم رازود می چیدی
چه زیبابوداگرباهم،رفیق عشق می بودیم
ومیگفتیم تادنیاست،کنارعشق خشنودیم
چه زیبابودیک لحظه،بگویم عاشقت هستم
ودستانت پرازامید،بیارامنددردستم
چه زیبابود،اماحیف که من تنهاپریشانم
ومیدانم که میدانی،ومیدانی که میدانم