دیروز من

گفت این کیه؟؟؟ 

                گفتم منم 

گفتم تو که اینجایی؟!؟! 

                 گفتم دیروز منه 

گفت بس نگو منم    بگو من بودم 

اره راست میگفت  من دیروز کجا و من امروز کجا 

این من با ان من صد من توفیر دارد ... 

ای من شکستی تا این من, نیم من شد ...

عید مبارک ...

هر روزتان نوروز ...

من امروز تمام کسایی رو که تو سال 91 

ناراحتم کردن و اذیتم کردن و قلبم رو شکوندن

و ... رو بخشیدم


امیدوارم اگه منم ناخواسته یا خواسته کسی رو

ناراحت کردم و اذیت کردم و قلبی رو شکوندم

طرف مقابل هم منو ببخشه

اگه گذشت ادمو کوچیک میکرد خدای مهربونمون اینقد بزرگ نبود

پیشاپیش ساله نو مبارک

کسی چه میداند ...

کسی چه میداند ... 

من ... 

امروز ... 

چندبر فرو ریختم ... 

چند بار دلتنگ شدم ... 

از دیدن کسی که ... 

فقط بیراهنش شبیه تو بود ...

اولین باره ...

اولین باری نیست که گریه میکنم 

 

اما اولین بار است 

که گریه ارامم نمیکند  

!؟!؟!

دیروز که فریاد زدی ...

دیروز که فریاد زدی ... 

دوستت دارم ... 

گفتم بلندتر نمیشنوم چی میگی 

امروز که ارام گفتی دیگه دوستت ندارم گفتم هیس!!! 

چرا فریاد میزنی ...

خدا جون

خدا جون میشه تو امشب منو تو بغل بگیری؟ 

بگی اروم توی گوشم دیگه وقتشه بمیری؟ 

خداجون میگن تو خوبی مثل مادرا میمونی 

اگه راست میگن ببینم عشق من کجاس؟میدونی؟ 

خداجون میشه یه کاری بکنی به خاطر من؟    من میخوام که زود بمیرم اخه سخته زنده موندن  

من که تقصیری نداشتم بس چرا گذاشته رفته؟ خدا جون تو تنها هستی میدونی تنهایی سخته 

زنده موندن یا مردن من واسه اون فرقی نداره    اون میخواد که من نباشم باشه اشکالی نداره 

خدا جون میخوام بمیرم تا بشم راحته راحت    اما عمر اون زیاد شه... حتی واسه یه ساعت

نیا باران

نیا باران زمین جای قشنگی نیست  

من از جنس زمینم خوب میدانم که گل در عقد زنبور است و اما یک طرف خال لب بروانه را هم دوست میدارد ... 

من از جنس زمینم ... 

خوب میدانم که اینجا جمعه بازار است ... 

و دیدم عشق را در بسته های زرد و کوچک نسیه میدادند در اینجا نشناسند مردم 

شعر حافظ را به فال کولیان اندازه میگیرند 

نیا باران زمین جای قشنگی نیست ...

باران

باران که میبارد ... 

گام برمیدارم و قدم زنان می روم و زیر باران رفتن را دوست دارم اشکهایم را کسی نمیبیند تمام خاطراتم را دوباره خیس میکنم حس میکنم دوباره زنده شده ام از تلخی روزگار میگویم و به دست باران میسبارم از سختی ها از نامردی ها از بخت بد و اقبال شوم همه را به دست باران میسبارم باران نیز میشوید و باک میکند باران زندگی دوباره را به یادم میاورد توان راه رفتن به من می دهد در این جاده باریک منو باران تنهای تنها هستیم هرقدر میبارد من سبک و سبک تر میشوم اما میترسم از رنگین گمان هفت رنگ بعد از باران دوباره روزگار از نو اغاز خواهد شد بس خداوندا مگیر بارانت را ز من حتی برای یک لحظه ...

حواست هست...؟

حواست هست...؟
ببین با من چه ها کردى، حواست هست؟
مرا از من جدا کردى، حواست هست؟...
دلم را، اشک چشمم را، تمامم را
به آسانى فدا کردى، حواست هست؟
تمام شهر عشقم را به تو دیدند
مرا دشمن صدا کردى، حواست هست؟
بریدم از همه تا همدمت باشم
مرا تنها رها کردى، حواست هست؟
وفادارى من را قصه ها کردند
به بیگانه وفا کردى، حواست هست؟
مرا که قیمتى بالا به تو دادم به ناحق بى بها کردى، حواست هست؟
صداقت حرف من بود و تو حرفت را پر از رنگ و ریا کردى، حواست هست؟
تو احساس مرا در قلب من کشتى به احساسم جفا کردى، حواست هست؟
به خود شک کرده ام، تو تار و پودم را پر از چون و چرا کردى، حواست هست

تنهایی

 را  دوست  دارم ....  تنهایی

چون بی وفا نیست ....  

چون عشق دروغی در ان نیست ....  

چون سالها تجربه اش کردم ولی در کلبه تنهایی ام  

 

انتظارت را خواهم کشید بهانه ام بگذار کسی نداند  

 

چقدر تنهایم !!!