لبخند تو ...

لبخند تو ... 

 

معجزه شیرینی است ...  

که رویای بهشت را   

در دل ادم   

زنده میکند

ســهــرابـــــ

شاید ان روز که سهراب نوشت تا شقایق هست زندگی باید کرد خبری از دل پر درد گل یاس نداشت  

باید این گونه نوشت 


هر گلی هم باشی ... 


چه شقایق چه گل پیچک و یاس زندگی اجبار است

زن

 زن عشق میکارد کینه درو میکند ... 

دیه اش نصفه دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر ... 

میتواند تنها یک همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسر هستی ...

برای ازدواجش در هر سنی اجازه ولی لازم است ولی تو هرزمانی بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج کنی ... 

در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو ... 

او کتک میخورد و تو محاکمه نمیشوی ... 

او میزاید و تو برای فرزندش اسم انتخاب میکنی ... 

او درد میکشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد ... 

او بیخوابی میکشد و تو خواب حوریان بهشتی را میبینی ... 

او مادر میشود و همه جا میپرسند نام پدر ... 

وهر روز او متولد میشود عاشق میشود مادر میشود پیر میشود و میمیرد ... 

و قرن هاست که او عشق میکارد و کینه درو میکند چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت زمان جوانی بر باد رفته اش را میبیند و در قدمهای لرزان مردش گامهای شاابزده جوانی برای رفتن و دردهای منقطع قلب مرد سینه ای را به یاد می اورد که تهی از دل بوده  و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده میکند ... 

و اینها همه کینه است که کاشته میشود در قلب مالامال از درد ... 

و این رنج است . 

دکتر علی شریعتی

نیا ...

نـــیـــــــا بـــاران ... 



عـاشــقــانـــه اش نــکـــن ... 



مـن و او مــــــا نـــشـــــدیــــــــم ...

باز خدایا ...

گفتم خدایا ؟؟؟ از همه دلگیرم ... 

گفتی حتی از من ؟!؟! 

گفتم نگران اینده ام ... 

گفتی ان با من ... ! 

گفتم خیلی تنهایم ... 

گفتی تنهاتر از من ؟!؟! 

گفتم درون قلبم خالیست ... 

گفتی پرش کن از عشق من ... 

گفتم دست نیاز دارم ...  گفتی بگیر دست من ... 

گفتم از تو خیلی دورم ...  گفتی من از تو نه ... 

گفتم اخر چگونه ارام بگیرم ؟؟؟  گفتی با یاد من ... 

گفتم با اینهمه مشکل چه کنم ؟؟؟  گفتی توکل به من ... 

گفتم هیچکس کنارم نمانده ...  گفتی به جز من ... 

گفتم خدایا ؟؟؟         چرا اینقدر میگویی من ؟؟؟ 

گفت چون من از تو هستم  و تو از من ...

خدایا ...

خدایا ... 

این دلتنگی های مارا هیچ بارانی ارام نمیکند 

فکری کن ... 

اشک ما طعنه میزند به باران رحمتت ...

گـــــــــــل یــــــــاس

روی سر دری خونه گل های یاس بهاری یادته ازم گرفتی گفتی واسه یادگاری لای دفترت گذاشتی اسممو زیرش نوشتی گفتی تا اخر عمرت اونارو نگه میداری عمریه رو سر دریمون گل یاس میاد و میره اما هیچکی تو دلا ما جاتو هیچوقت نمیگیره روزای رفته رو امروز همه رو مرور میکردم از توی اون کوچه, بازم دوباره عبور میکردم انگاری دل دیگه رفته توی اون کوچه کسی نیست.

بدون شرح

پـــرستــوهــا هــمــه رفــتــن 

کـبــوتــرهــا هــمــه رفــتــن 

هــمــه هــمــشــهــریــان بــار سـفــر بــســتــنــد 

درون کــوچــه های شــهر مــا پــایــیز طــولانــیست  

نــمــیدانم بــهــاری هــست 

نــمــیدانم صــدایی هــست 

"عــجب صبــری خــدا دارد"

 

گرد باد

کوله بار عشق تو را من میگذارم بر زمین بار عشق تو بر دوش کشیدن سنگین است,جان فرساست, در زیر این کوله بار سنگین شکسته ام, خسته ام و خستگی روحم از صبوری عشقم بزرگتر است عشق تو گرد بادیست من تکیه بر باد داده ام  در گلویم انچنان بغضی  نشسته که هیچ گریه ای از سر بازش نمیکند رو به روی دری گشوده به نا کجایی نشسته ام تمام زندگی ام چون ایینه ای در دستم میشکند و این گونه است که زندگی میگذرد در هر گذری چاهی در کمین و به دنبال ان افتادنی سنگین چگونه زیستم  این همه درد را و چگونه بر دوش کشیدم بار سنگین تحمل را عشق تو گرد بادیست من تکیه بر باد داده ام.

غربت

به سراغ تو شبی می ایم...

ادامه مطلب ...