عزیزم دل من تو رو میخواد...

دلم مست گل سرخه عزیزم که من دست تو دادم،نمیدونی که پاره دلم بود که در وصف تو دادم.بذار تو قصر سینه ات با تو باشه،همونجا که همیشه آرزوشه.میمیره روزی که با تو نباشه گلی که از سر شاخه جداشه.عزیزم دل من تو رو میخواد سحر شد امان از شب چشمات امان از شب چشمات.

...

درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند،معنی کور شدن را گره ها می فهمند/سخت بالا بروی ساده بیایی پایین،قصه تلخ مرا سر سره ها می فهمند/یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن،چشمها بیشتر از حنجره ها می فهمند.

غــــرور

موجم ولی خاموش و خسته،با دست خود در هم شکسته/آری من آن کوه غرورم درمانده و از پا نشسته/پیچیده طوفان در وجودم،شد پاره از هم تار و پودم/در لحظه های واپسین پیک عجل آمد مرا،افتادم و از پا نشستم/بیداد طوفان آنچنان بر سنگ ساحل زد مرا،چون شیشیه ای در هم شکستم/گفتم به خود ای موج سرگردان که اخر،بنگر به خود چه بودی و اکنون چه هستی/حاصل چه بود از آن همه غرور بی دلیلت،آخر به دست صخره ساحل شکستی.

قسمت اخر درد دل

به آن لب تشنه می مانم که ناگاه به دریایی درافتد بی کرانه/لبی از قطره آبی تر نکرده خورد از موج وحشی تازیانه/مپرسید ای سبکباران،مپرسید.مرا با عشق او تنها گذارید.غریق لطف آن دریا نگاهم مرا تنها با این دریا سپارید.

کسی چشم به راهم نبود...

چه تاجی زدی بر سرم زندگی،به غیر از مصیبت به جز بندگی، یه روزم اگه دل به شادی گذشت چه شادی که با نامرادی گذشت.ندیدم بهاری،محبت ز یاری،دلم غرق خون شد عجب روزگاری.نه یک خنده بر لب نه چشمم به در  منتظر مونده یک شب.ای زندگی دلگیرم از تو غمهات منو دیوونه کرده هر چی غم و درد تو دنیا اینجا تو قلبم لونه کرده دیدی که هیچکی همراهم نبود هیچوقت کسی چشم به راهم نبود حتی کسی با دل خستم در زندگی تکیه گاهم نبود.

درد دل 4

دو تنها،دوسرگردان،دوبیکس به خلوتگاه جان با هم نشستند/زبان بی همزبانی را گشودند،سکوت جاودانی را شکستند/مپرسید ای سبک باران که این دیوانه از خود به در کیست/چه گویم؟از که گویم؟با که گویم؟که این دیوانه را از خود خبر نیست...

درد دل 3

دو تنها،دو سر گردان،دو بی کس زخود بیگانه،زهستی رمیده.از این بیداد مردم رو نهفته،شرنگ نا امیدی ها چشیده.دل از بی همزبانی ها شکسته تن از نا مهربانی ها فسرده.زحسرت پای در دامن کشیده،به خلوت سر زیر بال برده.

درد دل2

غریبی بودم و گم کرده راهی،مرا با خود به هر سویی کشاندند/ شنیدم بارها از رهگذران،که زیر لب مرا دیوانه خواندند/امید خسته ام از پای ننشست،نگاه تشنه ام در جستجو بود/در آن هنگامه دیدار و پرهیز،رسیدم عاقبت انجا که بودم

درد دل1

به چشمان پری رویان این شهر به صد امید می بستم نگاهی/مگر یک تن از این نا آشنایان مرا بخشد به شهر عشق راهی/به هر چشمی به امیدی که این اوست نگاه بی قرارم خیره میماند/یکی هم زین همه نازآفرینان امیدم را به چشمانم نمیخواند

از من نخواهید

از من نخواهید که آرام گیرم آرام

که قامت آرامشم را طوفانی خشمگین و خروشان بر خاک فکنده

و ریشه تحملم را از جای کنده. 

به من نگویید که صبور باشم که کاسه حوصله ام از صبر خالی 

و جام طاقتم شکسته. 

نه از من نخواهید,به من نگویید که اکنون منم تنهای تنها رو در روی زندگی ایستاده ام.